شارا، مترجم: عادل میرشاهی- کارشناس روابط عمومی و سئو پی آر- شب دیگری آمد و من مفتخرم دوستی با شخصی که همانند عمومیم با من رفتار می کند بسیار بسیار مفتخرم.او تاجری کارکشته است که می تواند قبل از بیدار شدن سایر افراد شهر، طرح ریسک دیگری برای سرمایه گذاری بریزد. او محتوای تلفن آیفونش را به من نشان داد و من دیدم که بیشتر گوشی اش حاوی تصاویر قدیمی از سه دخترش بود. او آن شب حرف های زیادی به من زد و توصیه هایی که من مشتاقانه علاقه مند به شنیدن آنها بودم.دیگر زمان رفتن بود که او بحثی فوق العاده را مطرح کرد، که انگیزه من برای نوشتن این یادداشت شد. بحث او خاطره ای تاریخی بود که خود آن را تجربه و از آن آموخته بود.
او گفت: «داستان من به سال 1998 باز می گردد، زمانی که من شرکت تولید روغن زیتون را خریداری کردم. بعد از تحویل شرکت، من تصمیم گرفتم شخصی را استخدام کنم که در مدت 90 روز سایتی را برای ما طراحی کند.حال که به آن روزها می نگرم می بینم که آن تصمیم در آن زمان تصمیم عاقلانه ای بود، اما اگر امروز با نگاهی نقادانه به آن بنگریم، تصمیم آن روز من تصمیمی ضروری بود.» پسری که وبسایت او را طراحی کرد تکنیک های سئو را به خوبی می دانست و همین سبب شد که رتبه سایت او به سرعت از سد رقبا گذشته و برند او ساخته شود.
«اوه البته... من آن پسر را استخدام کردم و او کارهای بسیار فوق العاده ای انجام داد.» او بیشتر توضیح داد: «مردم به سایت می آیند که یک چیز را ببینند. این پسر ابتدا فهرستی از رقبای ما تهیه کرد. سپس از تمام عرصه هایی که آنها پوشش می دادند، الگوبرداری کرده و به گونه ای محتوای سایت مرا تولید کرد که تمام ابعادی که دیگران پوشش می دادند را پوشش دادیم و اینگونه شد که روغن زیتون این و روغن زیتون آن در سایت ما مشاهده می شد. اوه بله، با این کار من در حال نشان دادن همه چیز بودم. من در همه جا بودم!»
خوب خوب... به نظر می رسد که بحث ما در مورد یک متخصص سئو با کلاه سیاه است. یا من باید بگویم، فقط یک حیله گر ساده و قدیمی که «مت کاتس» ماه گذشته او را معرفی کرد و گفت: «چیزی به نام کلاه سفید وجود ندارد». به این ترتیب، تمام فریب دادن ها به سادگی عملی مرتبط با کلاه سیاه است.
فکر می کنم با این یادداشت من نزد دوستم که به من اعتماد کرده بود قدری شرمنده می شوم. زیرا من دارم اعتراف او را مبنی بر استفاده از جعل و تقلب برای کسب رتبه های بالا در موتورهای جستجو فاش می کنم. اما در ضمن باید دانست که این احساس که باید از کلاه سیاه برای پیشرفت در فضای وب استفاده کرد، بیش از هر چیزی جریان رشد در بسیاری از شرکت ها را در دهه نود رقم زده است. بنابراین دوست من تنها نبود- تعداد بیشماری سایت وجود دارند که این تاکتیک های کلاه سیاه سئو را اجرا می کردند. بعد از همه اینها سایت گوگل به شرکت ها اجازه داد تا با شرکت در کمپین های «پرداخت به ازای هر کلیک» از رقبایشان پیشی بگیرند.
بنابراین ما در کجا خطی میان کلاه سفید یا سیاه را ترسیم می کنیم؟
اما تغییرات الگوریتم ها جهت داستان را به سمت دیگری برد و نهایتا شرکت دوست من در سال 2001 فروخته شد. اگرچه هیچ تحلیلگری برای پشتیبانی از این نظریه در دسترس نبود. به راحتی می توان گفت که احتمالا «پدیداری» آنلاین او میزان قابل توجهی از مشتریان را از سوی برند او متمایل کرده بود.
این «درس تاریخی» برای من یادآور این است که حوزه ما در دو دهه گذشته تا چه اندازه دچار تغییر شده و تا چه اندازه تغییر خواهد کرد. حتی به عنوان یک متخصص جوان سئو (SEO)، تغییرات شدیدی را در موتورهای جستجو ضمن کارم مشاهده کرده ام: یکپارچگی اجتماعی، روزآمدهای پنگوئن و پاندا، دانش گراف، ایجاد گوگل و غیره. هر روزه روزآمدهایی در حوزه کاری ما اتفاق می افتد که به طور مرتب چشم انداز جستجو را تغییر می دهد.
این تاریخ حوزه ما نبایستی اینگونه به نظر برسد که همانند همه این روزآمدها سعی بر تعیین دو موقعیت سخت دارد: آیا مرتبط هستید؟ آیا با ارزش هستید؟ زمانی که افرادی می پرسند که چه چیزی در حوزه شما در 10 سال، یک سال، ماه آینده ... اتفاق می افتد بسیار مهم است که بدانیم، ما اینجا کار می کنیم تا بدانیم که داریم به کجا می رویم.
شما چه فکر می کنید؟ در گذشته در مورد آینده سئو چگونه می اندیشیدید؟
منبع: http://451heat.com/2013/06/19/history-lesson-of-black-hat-seo/#section-comments |